دفترچه ممنوع - 17
این کتاب داستان زندگی زنی به نام والریا است که پس از سالها زندگی با همسرش و دختر و پسرش از زبان خودش و در قالب یادداشتهای روزانه در یک دفترچه نقل شده است. دفترچهای که با نگرانی از اینکه روزی اعضای خانوادهاش از وجود آن مطلع شوند، در اتاقش پنهان میکند و...
این کتاب ترجمهی خوبی دارد و داستان بسیار سادهای را دنبال میکند، اما جملاتی پُرمفهموم و قابل تأمل دارد، شاید به این دلیل باشد که برای مادران ایرانی بسیار ملموس است: سختیهای دوران جنگ و پس از آن، تفاوت میان نسلها و وظایف بسیاری که بر دوش یک مادر است، وجه مشترک میان زندگی این مادر ایتالیایی و مادر ایرانی است.
و اما خلاصه ای از داستان... والریا زنیست که سختی کشیده است، مادری که خود را وقف فرزندان و همسرش کرده و همهجا از عشقش به خانواده میگوید، اما گاهی انگار خودش را گول میزند! والریا به مرور برای میشل تبدیل به زنی معمولی میشود، حتی مانند بچههایش او را «ماما» صدا میزند، زنی که گاهی دستور هم میدهد و حتی بهانهگیری هم میکند. گاهی والریا فکر میکند همسرش هر روز از او دورتر میشود و فرزندانش نیز قدر او را نمیدانند.
والریای داستان در شهر رم زندگی میکند، اما حکایت زندگی او، حکایت زندگی مادران ایرانی است، مادرانی که ترس از ابراز عشق خود به همسرشان را دارند، و با ورود فرزندان به زندگی، در این زمینه محتاطانهتر عمل میکنند و خود را از لذتهای سادهی زندگی منع میکنند.
زمانی که دلش میگیرد به سراغ دفترچه میرود، اما هم آن را دوست دارد و هم از آن میترسد، چون بر این باور است که «حادثه وقتی به صورت کلمه در میآید، از واقعیت خود خیلی زشتتر مینماید.»
گوینده: ثریا رستمی
قسمت شانزدهم