دفترچه ممنوع - قسمت هشت
لینک قسمت های قبلی انتهای متن
والریا زنیست که سختی کشیده است، مادری که خود را وقف فرزندان و همسرش کرده و همهجا از عشقش به خانواده میگوید، اما گاهی انگار خودش را گول میزند! والریا به مرور برای میشل تبدیل به زنی معمولی میشود، حتی مانند بچههایش او را «ماما» صدا میزند، زنی که گاهی دستور هم میدهد و حتی بهانهگیری هم میکند. گاهی والریا فکر میکند همسرش هر روز از او دورتر میشود و فرزندانش نیز قدر او را نمیدانند.
او ابتدا دفترچه را میخرد که خوشیهایش را به روی کاغذ بیاورد، اما بهمرور تبدیل میشود به دفترچهای برای نوشتن درونیاتش و افکار منفی و تنشهای ناشی از زندگی.
والریای داستان در شهر رم زندگی میکند، اما حکایت زندگی او، حکایت زندگی مادران ایرانی است، مادرانی که ترس از ابراز عشق خود به همسرشان را دارند، و با ورود فرزندان به زندگی، در این زمینه محتاطانهتر عمل میکنند و خود را از لذتهای سادهی زندگی منع میکنند.
او خودش را رابط میان دو دنیای متفاوت مادرش و دخترش میداند و معتقد است دو دنیای متفاوت در او به هم میرسند و یکی میشوند. شاید برای همین است که گاهی آنها را درک نمیکند. والریا دوست دارد حس کند که هنوز جوان است، چون برای او هیچچیز دردناکتر از این نیست که ببیند جوانیاش تمام شده و به دنبال نوع دیگری از زندگی باشد.
در کتاب دفترچه ممنوع اعضای خانواده دستخوش حوادثی میشوند که ناخواسته والریا را درگیر میکند. او تلاش میکند که مشکلات را حل کند اما درنهایت ناتوان است. زمانی که دلش میگیرد به سراغ دفترچه میرود، اما هم آن را دوست دارد و هم از آن میترسد، چون بر این باور است که «حادثه وقتی به صورت کلمه در میآید، از واقعیت خود خیلی زشتتر مینماید.»
گوینده: ثریا رستمی
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم