دفترچه ممنوع - قسمت دهم
نویسندهی این رمان میتوان از فعالیتهای سیاسی و اجتماعی این نویسنده آگاه شد و همین امر اگر حتی اثر عالی این نویسنده را مطالعه نکرده باشیم خود بیانگر دغدغههای ارزشمند و عمیق اوست.
رمان دفترچهی ممنوع روایت زندگی یک خانوادهی معمولی در بازهی زمانی بعد از جنگ جهانی دوم و در بحبوحهی مشکلات اقتصادی شدید کشور ایتالیاست. زن (راوی) در حین پیادهروی دفترچهی یادداشتی میخرد تا از روزمرگیهای خانوادهی به زعم خود خوشبختاش بنویسد اما بعد از گذشت روزها و بیان رویدادها به صورتی مکتوب، واقعیت به شکلی متفاوت و تا حدودی هولناک خود را به او نشان میدهد. زن در شروع نگارش دفترچه، میرلا (دختر خانواده) را بینهایت سرکش تلقی میکند و تمام دغدغهاش حول رفتارها و روابط مشکوک او میگردد. اما با همراه شدن با خاطرات او متوجه میشویم تنها شخصِ موفق و خوشبخت خانواده کسی نیست جز میرلا. او که به عنوان دختری جوان هدف خود را در زندگی انتخاب کرده است و هیچ یک از قواعد و محدودیتهای متعارف اجتماع او را از رسیدن به خواستههایش باز نمیدارد. والریا (راوی) اما نقطهی مخالف اوست. تعریف او از زن بودن معادل است با از خودگذشتگیهای مفرط در تمام بعدهای عاطفی، اجتماعی و جنسی. او در تمام مراحل زندگیاش خود را حذف میکند تا در دید دیگران زنی شایسته تلقی شود و این درخواستِ تأیید تا جایی پیش میرود که به اجباری درونی، دفترچه را که بیانگر تمام واقعیتهای تلخ زندگی و نشاندهندهی کمبودها و نیازهای طبیعی برآورده نشدهی اوست میسوزاند. به نظر من خواندن این کتاب برای هر زنی در هر زمانی و در هر موقعیت جغرافیایی و بافت فرهنگیای یک الزام تلقی میشود.
در دوران نامزدی و سالهای اول عروسی وقتی مرا والریا صدا میکرد خیلی به نظرم طبیعی میرسید در زمان جنگ هنگامی که در افریقا بود همیشه در نامههایش مینوشت «والریای من»
در حقیقت همیشه حس میکردم به او و فرزندانم تعلق دارم،اما حالا گاهی برعکس با وجود آنکه به همه بستگی دارم اما به هیچکس تعلق ندارم و فکر میکنم یک زن برای اینکه خوشبخت باشد باید به کسی تعلق داشته باشد.امشب وقتی در لباس پوشیدن به میرلا کمک میکردم همین را به او گفتم.
قسمت اول
قسمت دوم
قسمت سوم
قسمت چهارم
قسمت پنجم
قسمت ششم
قسمت هفتم
قسمت هشتم
قسمت نهم