بیوگرافی پژمان جمشیدی، پولسازترین بازیگر سال 98
پژمان جمشیدی را می توان به معنای واقعی ستاره نامید، فوتبالیست ملی پوش و موفقی بود که توانست در جهت رویا و علاقه اش گام بردارد و با تکیه بر استعداد و پشتکارش به ستاره ای در سینما تبدیل شود.برای خواندن بیوگرافی این بازیگر با ما همراه باشید:
پژمان جمشیدی متولد ۱۰ شهریور ۱۳۵۶ در تهران، بازیگر است.دانشجوی انصرافی لیسانس رشته عمران با ۱۱۰ واحد می باشد، فوتبالیست حرفه ای بود، یک برادر بزرگتر از خود بنام هومن متولد ۵۳ و یک خواهر کوچکتر از خود بنام مامک متولد سال ۶۱ را دارد. کودکی خود را خانه ای حیاط دار در گوهر دشت کرج گذرانده است. و از همان ابتدا فوتبال تنها علاقه و تفریح او بود.
خانواده
پدر و مادر او فرهنگی بودند.مادر پژمان معلم دبستان و پدر او دبیر زیست شناسی و زمین شناسی دبیرستان بود. پدرش فوق لیسانس زمین شناسی و لیسانس تربیت بدنی بود در سال 1340 بود. پدرشان از معروف ترین دبیرهای زیست شناسی و زمین شناسی کرج هستند. و رئیس هیات کوهنوردی کرج بودند و افتخارات زیادی در کوهنوردی دارند. که به تنهایی دماوند را فتح کرده اند. برادر پژمان جمشیدی مهندس صنایع از دانشگاه شریف و ساکن کانادا هستند.
علاقه به فوتبال و سنگ نوردی
از زمانی که دست چپ و راستم را شناختم عاشق توپ پلاستیکی شدم و دنبال فوتبال رفتم، همیشه از من می پرسند فوتبال را از کی شروع کردم اما واقعا نمی دانم.
من دیپلم سنگ نوردی هم دارم اما آنقدر عاشق فوتبال بودم که ورزش های دیگر در کنار فوتبال قرار می گرفت.
کشف استعداد
اول راهنمایی بودم که یک معلم ورزش داشتیم آن زمان که مدرسه فوتبال وجود نداشت، یک روز گفت یک پوشه و عکس و یک برگه کپی از شناسنامه و ۱۵۰ تا تک تومانی بیاورید که به تیم آموزشگاهی بروید همین کار را کردم و از همان جا فوتبال حرفه ای ام آغاز شد
شروع حرفه ای فوتبال
بغل پا زدن و خیلی از تکنیک ها را مدرسه فوتبال یاد گرفتم.
از همین کار آموزشگاهی به تیم باشگاهی رفتم، عضو تیم نوجوانان دارایی تهران شدم و پایم به تیم ها باز شد. از همان سالی که در تیم دارایی سال ۱۳۷۴ بازی کردم به تیم ملی نوجوانان هم دعوت شدم.
باشگاه های حرفه ای
جمشیدی در سال ۱۳۷۶ به جوانان باشگاه کشاورز پیوست. سپس به تیم سایپا دعوت شد او با درخشش های که داشت به ولفسبورگ آلمان هم دعوت شد اما بخاطر پیروزی قید حضور در آن تیم را زد و با قرار داد ۱۴ میلیون تومان در سال ۱۳۷۹ وارد تیم پرسپولیس شد.
به گفته خودش فوتبالیست خوش شانسی نبوده اما بازی خودش را قبول دارد.در مدت حدود ده سال بازی حرفه ای فوتبال، با اینکه در دفاع بازی می کرد، توانست یک گل ملی هم بزند. اما از آنجا که شانس در دوران فوتبال خیلی با پژمان جمشیدی یار نبود، در لحظه گل زدن او برق شبکه سه قطه شده و خیلی از هموطنان و خانواده او موفق به تماشای ادامه بازی نمی شوند.
رها کردن دانشگاه
من کلا معماری را بیشتر دوست داشتم، اصلا هم مدرکم را نگرفتم.
سال آخر مشکلاتی با دانشگاه پیدا کردم و سنوات ندادند و باید دو ترم دیگر می خواندم من ۱۱۵ واحد پاس کرده بودم که دیگر دانشگاه را رها کردم، آن زمان اوج فوتبالم بود و در پرسپولیس حضور داشتم.
اتفاقا یک روز رفتم پیش خانم فائزه هاشمی رفسنجانی و او نامهای به من داد که یک ترم دیگر بخوانم و مدرکم را بگیرم اما مشکلی داشتم در عالم بچگی، درگیر بحث عشق و عاشقی شده بودم و اصلا روی نامه اقدامی نکردم.
حضور در دربی ها
سایپا بهترین روزهای فوتبالی ام بود که برای تیم ملی امید و بزرگسالان انتخاب شدم.
اما پرسپولیس هم فوق العاده بود، خصوصا قهرمانی ای که داشتیم. هر بازی ای که می بردیم به خاطر هواداران کلی خوشحال می شدیم.
من و داوود فنایی، حامد کاویانپور و بهنام ابوالقاسم پور بیشتر با هم بودیم و هم اتاق می شدیم، هشت تا دربی حضور داشتم که یکی را بردیم، دو تا باختیم و پنج تایش مساوی شد.
تعداد بازی های ملی
من می گویم بیست و یکی، عادل فردوسی پور می گوید ۱۴ تا و فدراسیون هم می گوید ۱۹ تا (با خنده) اما خیلی هم فرق نمی کند و این تفاوت چیز عجیب و غریبی نیست.یک بازی ملی هم افتخار کردن دارد.
خداحافظی از فوتبال
سال ۹۰ عطای بازی کردن را به لقایش بخشیدم و رفتم دو سال هم در تیم پاراگ مربیگری کردم و قهرمان جام حذفی تهران شدیم بعد که بحث بازیگری پیش آمد و دیگر کلا از فوتبال دور شد.
او دلیل خداحافظی خود را از فوتبال بد شانسی و انتخاب های اشتباهش در قرارداد با تیم ها در سال های آخر دوره فوتبالش می داند.
آشنایی با پیمان قاسم خوانی
من سال ۸۱ در مراسمی با خانم بهاره رهنما آشنا شدم و همیشه دوست داشتم پیمان همسر سابقش را ببینم چند مصاحبه از او خواندم و به نظرم آدم جذابی آمد.
خانم رهنما گفت شوهرم پرسپولیسی است و یک شب شام من را به منزل شان دعوت کرد. من و پیمان خیلی دوست شدیم با هم به فوتبال می رفتیم و فوتبال می دیدیم بیشتر بحث های ما آن زمان فوتبالی بود.
نحوه ورود به بازیگری و اولین سریال
زمانی که بازی می کردم وقتی به سوپرمارکت می رفتم فروشنده اصلا نمی گذاشت دست به هیچ چیزی بزنم و خودش همه چیز را می آورد اما وقتی فوتبالم تمام شد دیگر به من محل نمی گذاشت و خودم باید همه چیز را برمی داشتم، این برایم کمدی جالبی بود.
یا وقتی به بانک می رفتم اصلا نوبت و این حرفها نبود و سریع کارم انجام می شد اما بعد از فوتبالم به بانک رفتم و دو ساعت نشستم، کسی هم من را نشناخت و چکم هم برگشت خورد، اما وقتی از بانک آمدم بیرون دو نفر آمدند و با من عکس انداختند. اینها را به پیمان قاسم خانی می گفتم که او می گفت از اینها یک خط بنویس، طرحش را پیمان نوشت و قرار شد عید ۹۱ آن را بسازند که نرسید به سال بعدش موکول شد.
سه هفته تا بازیگری
پیمان گفته بود فقط در صورتی فیلمنامه سریال پژمان را می نویسد که یک فوتبالیست بازی کند دوباره گفت دوست داری خودت بازی کنی ؟! چند روز مهلت خواستم برای فکر کردن …
پیمان گفت به من اعتماد کن و من قبول کردم از زمانی که بازی در سریال را پذیرفتم تا شروع تصویربرداری، سه هفته طول کشید بنابراین زمان کافی برای آموزش بازیگری و کمک گرفتن از کسی نداشتم. در انتخاب این راه ریسک بسیار بزرگی انجام دادم، و نود درصد دوستانم مخالف این کار بودند.
فرق سینما با تلویزیون
کار سینما و بازیگری کلا تایم ندارد و خیلی سخت است.
وقتت دست خودت نیست و نمیدانی دقیقا کی کار داری و کی نداری درحالیکه در فوتبال همه چیز مشخص هست کی مسابقه داری کی تمرین داری چه تایمهایی از سال باید در اردو باشی و … بعد دیگر وقتت دست خودت هست.
سریالهای تلویزیونی
● زیرخاکی– 1398
● نفس – ۱۳۹۶
● دیوار به دیوار – ۱۳۹۶
● سال های ابری – ۱۳۹۳
● پژمان – ۱۳۹۲
● ساختمان پزشكان – ۱٣٩٠
فیلم های سینمایی
● خط فرضی- 1398
● دوزیست 1938
● خوب، بد جلف: ارتش سری 2- 1398
● جهان بامن برقص-1397
● تگزاس 2– 1397
● ایده اصلی 1397
● دینامیت 1397
● هزارتو 1397
● ماهمه با هم هستیم 1397
● لونه زنبور – ۱۳۹۶
● من دیوانه نیستم – ۱۳۹۵
● سوء تفاهم – ۱۳۹۶
● تگزاس – ۱۳۹۶
● لونه زنبور – ۱۳۹۶
● من دیوانه نیستم – ۱۳۹۵
● آذر – ۱۳۹۵
● خوب، بد، جلف – ۱۳۹۵
● ۵۰ کیلو آلبالو – ۱۳۹۴
● آتشبس ۲ – ۱۳۹۳
● شرف خانواده فاضل – ۱۳۹۲ (تله فیلم)
شروع کار تئاتر برای پژمان جمشیدی با حواشی و مخالفت های زیادی از جانب هنرمندان تئاتر و سینما همراه بود، از آنجا که هنوز او را به چشم یک حرفه ای و بازیگر نگاه نمی کردند. اما با تلاش و پشتکار و عشق و علاقه پژمان این نگاه عوض شد و خیلی از همان هنرمندان یا در بازی روبروی او قرار گرفتند و یا در جایگاه کارگردان از او دعوت به بازی کردند.
تئاتر
بادی که تو را خشک کرد مرا برد (علی نرگس نژاد، آذر و دی ۱۳۹۲)
آرسنیک و تور کهنه (حسین پارسایی، مرداد و شهریور ۱۳۹۳)
آرامسایش (محمد حاتمی، مهر و آبان ۱۳۹۳)
وقتی ما برگردیم دو پای آویزان باقی ماندهاست (ابراهیم پشت کوهی، آبان و آذر ۱۳۹۳)
گنجفه (نوشین تبریزی، بهمن ۱۳۹۳)
پلیس (شایان افکاری، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۴)
پپرونی برای دیکتاتور (خسرو احمدی، مرداد و شهریور ۱۳۹۴)
بی نوایان (سروش طاهری، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۵)
نمایش خوانی «الد سیبروک» (مرتضی برزگر زاده گان، ۱۳۹۵)
یادم تو را فراموش (ژاله صامتی، تیر و مرداد ۱۳۹۵)
دو باره اون آهنگ رو بزن سَم (داود بنی اردلان، تیر و مرداد ۱۳۹۵)
حکومت نظامی (تینو صالحی، مهر و آبان ۱۳۹۵)
پوست انداختن (آرش سنجابی، آبان و آذر ۱۳۹۵)
پپرونی برای دیکتاتور (علی احمدی، فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۶)
آنسوی آینه (علی سرابی، دی و بهمن ۱۳۹۶ – فروردین و اردیبهشت ۱۳۹۷)
مادر (علی احمدی، خرداد و تیر ۱۳۹۸ )
فرانکنشتاین (ایمان افشاریان، آذر و دی ۱۳۹۸)
از نظر پژمان جمشیدی سخت ترین نقشی که ایفا کرده است:
"در طول این ٦ سالی كه افتخار حضور در هنرُ داشتم ، نقش های كمدی و كم و بیش غیر كمدیِ مختلفی بازی كردم، اما بدون اغراق نقشِ#ویكتور_فرانكنشتاین , نه تنها سخت ترین نقشیست كه تا بحال بازی كردم ، بلكه شاید به جرات بتونم بگم ، سخت ترین كاریست كه تا بحال انجام دادم. ممنونم از ایمان افشاریان كه با اعتماد این نقشُ به من دادن و متشكرم از ماهان حیدری و نورالدین حیدری ماهر كه شرایط حضور منُ فراهم كردن و بسیار سپاسگزارم از گروه درجه یك بازیگران و عوامل كار كه كمك كردند من در طول ١٧ شب تمرین آماده این اجرا بشم.
اگر علاقه مند به دیدن تئاتر كلاسیك و یا رمان های معروف ادبیات جهان هستید ، حتما #فرانكنشتاین رو ببینید.
پ٠ن : وقتی در جامعه ای دروغ ، حقیقت جلوه میكنه ، چه كسی میتونه به خوشبختی خودش مطمئن باشه"
منبع: فتوکده، ویکیپدیا، صفحه شخصی پژمان جمشیدی