راسپوتین مردی مرموز در تاریخ روسیه؛ قدیس یا شیطان
گریگوری راسپوتین : اگر من توسط یکی از افراد دربار یا فامیلهای شما (ملکه) بقتل رسیدم، بدانید که شما و خانوادهتان و کل اهل دربار بیش از ۲ سال زنده نخواهید ماند و به دست مردم روسیه کشته خواهید شد.
انسان های عجیب در تاریخ زیاد اند امروز می خواهیم شما را با یکی از عجیب ترین افراد جهان آشنا کنیم گریگوری افیمویچ راسپوتین کشیش درباری و راهبی ماجراجو بود که ادعا داشت قدرت ماورایی دارد، زاده ۲۱ ژانویه ۱۸۶۹ – درگذشته ۳۰ دسامبر ۱۹۱۶) راهب ماجراجو و سیاستمدار روسی بود. وی قدرت و نفوذ عجیبی در نیکلای دوم (آخرین تزار امپراتوری روسیه) و همسر او الکساندرا فئودوروونا (تزارینای روسیه) داشت و در اغلب کارهای درباری دخالت میکرد.
او میتوانست آینده را پیش گویی کند و مریضان را شفا دهد. طرفدارانش او را یک مرد مقدس و مخالفانش او را فردی شیاد و شیطان صفت می دانستند. از بچگی و جوانی او اطلاعات زیادی در دسترس نیست به جز اینکه در شهری کوچک در سیبری به دنیا آمده در جوانی فردی بی بندو بار بود که مدام مست می کرد و زورگیری می کرد دعوا راه می انداخته و مزاحم زنان میشده تا اینکه مردم شهر با هم متحد شدند او را به شدت کتک زذند و از شهر بیرونش کردند.
پس از این اتفاق راسپوتین تغییر کرد و فردی مذهبی شد سپس پیاده به سمت پایتخت راه افتاد. که در آن زمان سنت پترزبورگ بود وقتی به پایتخت رسید به کلیسای جامع رفت در آن جا به سخنان کشیش اعظم گوش داد مردمی که در کلیسا بودند از حضور مردی با لباس های مندرس ریش و مو های بلند متعجب شده بودند بعد از سخنرانی کشیش پیش او رفت و خواست که خصوصی صحبت کنند بعد از چند دقیقه صحبت ناگهان کشیش فریاد زد یا مریم مقدس معجزه شده همگی سجده کنید که مرد مقدسی از طرف خدا آمده است.
راسپوتین شروع به صحبت کردن در کلیسا کرد و گفت من انسان گناهکاری بودم ولی بعد توبه کردم و مذهبی شدم. یک روز که تنهایی در حال کار در مزرعه بودم احساس کردم کسی پشت سر من ایستاده وقتی برگشتم از ترس به زمین افتادم زنی نورانی آن جا بود او به من گفت که چون تو واقعا تغییر کردی خدا تورا انتخاب کرده که به پایتخت بری و فرزند بیمار تزار را شفا دهی. کشیش بیشتر متعجب شد زیرا او می دانست که ولیعهد که در آن زمان بچه بود بیماری هموفیلی دارد و پزشکان زیادی به دربار آمده ونتوانستند درمانش کنند.خانواده سلطنتی این مسئله را از همه پنهان می کردند حالا چطور یک روستایی کم سواد که در روستای دور افتاده سیبری زندگی می کند این موضوع را می داند.

ورود به قصر و شفای ولیعهد :
راسپوتین و کشیش به قصر رفتند کشیش به تزار و ملکه گفت این مرد مقدس می تواند پسر شما را درمان کند آن ها ابتدا مخالف بودند ولی با اصرار کشیش قبول کردند راسپوتین بالای سر بیمار رفت دعایی عجیب خواند و به شکل معجزه آسایی خون ریزی ولیعهد قطع شد همه حیرت زده شدند پزشکان دربار متعجب شده بودند تزار برای قدردانی خانه ای مجلل به او داد یک اتومبیل به همراه راننده در اختیار او گذاشت و به او اجازه داد که هر وقت که خواست وارد قصر شود. راسپوتین گفت زندگی پسر شما در دستان من است و تا وقتی از من حمایت کنید پسر شما هم زنده و سالم خواهد بود.

عروج به قدرت :
قدرت راسپوتین روز به روز بیشتر میشد او هر روز نفوذ بیشتری بر تزار و ملکه پیدا می کرد بسیاری از درباریان با او مخالف بودند پزشک های دربار او را متهم می کردند که ولیعهد را هیپنوتیزم کرده امروزه نیز بسیاری از محققان معتقدند راسپوتین هیپنوتیزم گر خوبی بوده است. و قدرت ماورایی نداشته راسپوتین در عمارت خود پذیرای بسیاری از زنان اشراف بود که برای درمان پیش او میرفتند بسیاری معتقدند او فساد اخلاقی داشته و بسیار می خواره بوده.
بدلیل نفوذ زیادی که روی تزار داشت هر کسی که با او مخالف بود را از دربار اخراج می کرد او آنقدر قدرتمند شده بود که تزار در امور کشوری با او مشورت می کرد او برای تزار و ملکه پیشگویی می کرد در بسیاری از موارد پیشگویی های راسپوتین درست بود اما در بعضی موارد پیشگویی های اشتباه می کرد بعضی معتقدند راسپوتین توسط دولت های غربی تربیت شده تا در دربار نفوذ کند و با پیشگویی های غلط و دخالت در امور دربار، حکومت قدرتمند روسیه را متزلزل کند.

جنگ جهانی اول :
در سال 1914 راسپوتین به شهر محل تولدش برگشت تا دوباره از آن جا بازدید کند زنی با چاقو به او حمله کرد او را زخمی کرد و فریاد زد شیاد را کشتم البته راسپوتین از این موضوع جان سالم به در برد افراد تزار او را به درمانگاه بردند و درمان کردند در همین حین جنگ جهانی اول آغاز شد راسپوتین از قبل به تزار هشدار داده بود وارد جنگ نشود اما چون امپراتوری آلمان به صربستان که متحد تزار بود حمله کرد روسیه هم وارد جنگ شد و اداره کشور به دست ملکه افتاد و راسپوتین هم به او مشورت میداد شکست های پی در پی ارتش روسیه از یک طرف و از طرف دیگر اشتباه در اداره کشور مردم را بسیار خشمگین کرد.
مرگ:
سر انجام اشراف روسیه تصمیم گرفتند او را بکشند سه شخص سرشناس به نامهای شاهزاده فلیکس یوسوپف (همسر دخترخاله تزار)، ولادیمیر پوریشکوویچ (عضوی از دوما) و دوک اعظم دیمیتر پاولووییچ (پسرخاله تزار)، در طی جلسهای رسمی راسپوتین را خطری جدی برای امنیت روسیه دانستند. آنها در آن جلسه، نقشه ترور وی را طراحی کردند و قرار شد شاهزاده فلیکس یوسوپف با استفاده از علاقه راسپوتین به زنها، وی را به بهانه درخواست مداوای همسر مریضش به منزلش بکشاند و با خوراندن سیانور در لای کیک و کلوچه و شراب او را بکشند.
راسپوتین را به زیرزمین خانهٔ موردنظر بردند و با شیرینی و شرابهایی که به سیانور آغشته بود از او پذیرایی کردند. در همین هنگام، ایرینا زیرزمین را ترک کرد. بعد از حدود نیم ساعت که از خوردن شیرینی و شراب میگذشت، راسپوتین مسموم نشد و میخواست ایرینا را ببیند. در همین حال، همدستان یوسوپوف بالای زیرزمین سروصدا میکردند؛ انگار که مهمانی است. حتی با گرامافون، ملودی احمق آمریکایی را پخش میکردند. به خاطر اثر نکردنِ زهر، به راسپوتین شلیک کردند، اما راسپوتین از جای خود بلند شد و به سمت درِ حیاط دوید. یوسوپوف او را تا حیاط دنبال کرد. در حیاط خانه، پوریشکویچ از پشتسر چهار بار به راسپوتین که در حال بالا رفتن از نردههای حیاط برای فرار و رسیدن به خیابان بود شلیک کرد و او به زمین داخل خیابان افتاد. وقتی نزدیکش شدند، او شروع به فرار کرد. او را تا روی پل رودخانهٔ سن پترزبورگ دنبال و روی پل دو بار دیگر به او شلیک کردند و او را درون رودخانه انداختند.
فردای آن روز مامورین تزار جنازه وی را پیدا کردند تزار برای او مراسمی با شکوه برگزار کرد چند روز بعد نامه ای به دست ملکه رسید که همین امروز هم به عنوان سند تاریخی در موزه نگهداری می شود در این نامه اینگونه نوشته بود که :
مادر(منظور ملکه روسیه) می دانم که مرگ من نزدیک است اگر من به دست مردم عادی کشته شوم خطری متوجه شما نیست اما اگر توسط یکی از اعضای خانواده سلطنتی کشته شوم بدانید تا کمتر از دو سال دیگر شما اعلیحضرت و تمام خانواده رومانوف به دست مردم روسیه کشته خواهید شد.
این پیش بینی راسپوتین درست بود و در سال 1917 تزار و خانواده اش توسط بلشویک ها تیرباران شدند.