فروغ؛ شاعر آیههای آه
فروغالزمان فرخزاد متولد ۸ دی ماه ۱۳۱۳ تهران، شاعر نامدار معاصر ایران است. در ادامه به مناسبت تولدش ، نگاهی به زندگی این شاعر میاندازیم.
فاتح شدم
خود را به ثبت رساندم
خود را به نامی، در یک شناسنامه، مزین کردم
و هستیم به یک شماره مشخص شد
پس زندهباد ۶۷۸ صادره از بخش ۵ ساکن تهران.
فروغالزمان فرخزاد متولد ۸ دی ماه ۱۳۱۳ تهران، شاعر نامدار معاصر ایران است.
فروغ فرخزاد در خیابان معزالسلطنه کوچهٔ خادم آزاد در محلهٔ امیریه تهران از پدری تفرشی و مادری کاشانی تبار به دنیا آمد.
«پوران فرخزاد» خواهر بزرگتر فروغ چندی پیش اعلام کرد، فروغ روز هشتم دی ماه متولد شده و از اهل تحقیق خواست تا این اشتباه را تصحیح کنند.
«فریدون فرخزاد» شاعر و مجری پیش از انقلاب برادر او بود و خواهر بزرگترش، پوران فرخزاد را است.
ازدواج و جدایی
فروغ فرخزاد شانزده ساله بود که به یکی از بستگان مادرش «پرویز شاپور» که پانزده سال از وی بزرگتر بود، علاقهمند شد و آن دو با وجود مخالفت خانوادههایشان با هم ازدواج کردند. چندی بعد به ضرورت شغل همسرش به اهواز رفت و تنها فرزندشان «کامیار» به دنیا آمد.
در این سالها بود که به دنیای شعر روی آورد و برخی از سرودههایش در مجله خواندنیها به چاپ رسید. زندگی مشترک او بسیار کوتاه مدت بود و به دلیل اختلافات با همسرش، از هم جدا شدند و از دیدار تنها فرزندش محروم ماند.
چاپ مجموعه اشعارش
اولین مجموعه شعر او به نام «اسیر» در سال ۱۳۳۱ در هفده سالگیاش از چاپ درآمد و دومین مجموعهاش به نام «دیوار» را در بیست و یک سالگی چاپ کرد و به دلیل سنت شکنیها مورد نقد و سرزنش قرار گرفت.
بیست و دو سال بیشتر نداشت که به رغم آن ملامتها سومین مجموعه شعرش «عصیان» چاپ شد.
فروغ فرخزاد در مجموعههایش بدون پرده پوشی و بیتوجه به سنتها و ارزشهای اجتماعی، آن احوال و احساسات زنانه خود را که در واقع زندگی تجربی اوست توصیف میکند. تنهایی و ناامیدی و اندوهی که بر اثر سرخوردگی در عشق در وجود او رخنه کرده است در سراسر اشعار او پیداست.
او در شعرهایش ارزشهای اخلاقی را زیر پا میگذارد و آشکارا به اظهار و تمایل میپردازد و در واقع مضمون جدیدی که تا آن زمان در اشعار زنان شاعر سابقه نداشته است، میآفریند.
آشنایی با ابراهیم گلستان
فروغ از سال ۱۳۳۷ به کارهای سینمایی رو میآورد و سینما موجب آشنایی او با «ابراهیم گلستان» نویسنده و کارگردان آن روزگار میشود.
در سال ۱۳۳۸ به انگلستان رفت تا در زمینهی امور سینمایی و تهیه فیلم مطالعه کند. وقتی که از این سفر بازگشت به فیلمبرداری روی آورد و در تهیهی چند فیلم کوتاه با «ابراهیم گلستان» همکاری داشت.
مستند سازی
در بهار ۱۳۴۱ برای تهیه یک فیلم مستند از زندگی جذامیان به تبریز رفت. فیلم «خانه سیاه است» که بر اساس زندگی جذامیان تبریز تهیه شده، یادگاری هنری سفرهای او به تبریز است. این فیلم در زمستان ۱۳۴۲ از فستیوال اوبرهاوزن ایتالیا جایزه بهترین فیلم مستند را به دست آورد.
فروغ و تولدی دیگر
فروغ فرخزاد مجموعه شعر «تولدی دیگر» را در زمستان ۱۳۴۳ به چاپ رساند و به راستی تولدی دوباره را در مسیر شاعری او نشان میداد.
«تولدی دیگر»، هم در زندگی فروغ فرخزاد و هم در ادبیات معاصر ایران نقطهای روشن بود که ژرفای شعر و دنیای تفکرات شاعرانه را به گونهای نوین و بیهمانند نشان میداد.
زبان شعر فروغ در این مجموعه و نیز مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» که پس از مرگ او منتشر شد، زبان مشخصی است با هویت و مخصوص به خود او.
گلستان و فروغ
«ابراهیم گلستان» در مصاحبهای با «سعید کمالی دهقان» از روزنامه گاردین در بهمن سال ۱۳۹۵ - پنجاه سال پس از درگذشت فروغ - گفت که رابطهی او با فروغ دو طرفه بوده است. او درباره اینکه آیا فروغ تبدیل شده بود به یک عضو خانواده، گفت: «خانواده چیست؟ اصلا خانواده معنی ندارد. یک عضو شخصیت من.»
پایان فروغ
فروغ فرخزاد، در ساعت ۴:۳۰ بعد از ظهر دوشنبه ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵ هنگام رانندگی با خودروی جیپ «ابراهیم گلستان»، در جاده دروس – قلهک، برای تصادف نکردن با اتومبیل مهدکودک، از جاده منحرف شد و جان باخت.
روز چهارشنبه ۲۶ بهمن جسد او را در امامزاده اسماعیل قلهک شستند و با حضور خانواده، دوستان و علاقهمندانش در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
خاطرات کامیار شاپور از مادرش فروغ
«کامیار شاپور» تصویری که از فروغ در ذهن او نقش بسته بود را اینگونه توصیف کرد: "در یک روز خیلی گرم در آپارتمانمان در اهواز به بالکن رفتم، زنبوری انگشتم را زد، مادرم مرا از روشنایی بالکن به تاریکی توی آپارتمان برد و پنبهای آغشته به مرکورکرم یا دوا گلی را روی انگشتم گذاشت. از من فاصله گرفت و دست به سینه شروع کردن."
او همچنین به یاد داشت که وقتی حدودا سه ساله بود پدر و مادرش برایش یک جیپ اسباببازی خریدند که سوارش شود و بازی کند.
«کامیار شاپور» میگفت وقتی دبیرستان فیروز بهرام درس میخوانده، فروغ به دیدارش رفته و با هم تا چهارراه یوسف آباد قدم زدند. فروغ گفته برویم به خیابان حافظ و در یک کافهتریا بنشینیم اما کامیار او را ترک کرده و حتی پشت سرش را هم نگاه نکرده است.