دفترچه ممنوع - 43
هر کس برای خودش ارزشی دارد و هر زندگی عادی همینطور. اگر چیزی برای کسی بد است، ممکن است برای دیگری اینطور نباشد. در مرحلهٔ معینی از زندگی، انسان باید خودش را بشناسد. این وظیفهٔ هر یک از ماست.
دفترچه ی ممنوع
اثری از آلبا دسپدس
با ترجمه ی بهمن فرزانه
دفترچهی ممنوع داستان زندگی زنی به نام والریا است که پس از سالها زندگی با همسرش «میشل» و دختر و پسرش «میرلا» و «ریکاردو» از زبان خودش و در قالب یادداشتهای روزانه در یک دفترچه نقل شده است. دفترچهای که با نگرانی از اینکه روزی اعضای خانوادهاش از وجود آن مطلع شوند، در اتاقش پنهان میکند و به دنبال فرصتی میگردد تا با آن خلوت کند و رازهای مگوی خود را در آن بنویسد.
و اما چرا از این دفترچه میترسد؟ در برههای از زندگی به همراه خانوادهاش جنگ جهانی دوم را تجربه کرده و اکنون ناچار است برای گذراندن زندگی، علاوه بر نگهداری از فرزندان و رسیدگی به امور خانه، سر کار هم برود. او در یک خانوادهی کاملاً سنتی بزرگ شده و با این تصور و با انتظاراتی که از فرزندانش دارد، گاهی با آنها دچار تضاد فکری شده و مسیر زندگیشان از هم جدا میشود. با خود فکر میکند که هر یک از آنها مسائل شخصی و پنهانی زیادی دارند و بنابراین او هم تصمیم میگیرد هرآنچه میخواهد در این دفترچه بنویسد. دفترچهای ممنوع که کسی سر از اسرارش در نیاورد.
خانواده در این رمان به عنوان قدرتی عظیم و شکستناپذیر توصیف شده و ارزشمند جلوه داده شده است. اما تحمل سختیها کار آسانی نیست و مادر داستان بار این سختی را تماماً به دوش میکشد و با هر سختی، انگار از خودِ حقیقیاش فاصله میگیرد.
•
•
•
بریده هایی از کتاب :
_ چند وقت است بهسختی میتوانم بپذیرم که پیر شدهام و باید از همهچیز چشمپوشی کنم. تا آنجا که میتوانم از قبول آن خودداری میکنم، ولی جرئت ندارم این نظر خودم را به خودم اعتراف کنم. چون هیچچیز برای یک زن دردناکتر از این نیست که ببیند جوانیاش تمام شده و باید یاد بگیرد که نوع دیگری زندگی کرده و سرگرمیهای جدیدی برای خودش درست کند.
_ تنها چیزی که باعث اطمینان هر مردی به زندگی میشود، عشق یک زن است، میل به اینکه بهخاطر او و برای بهدستآوردنِ او قوی باشد.
_ زنها هر یک سیاهنامهای دارند، دفترچهای ممنوع که همه باید آن را از میان ببرند. از خود میپرسم: در کجای این دفترچه راست گفتهام؟ از کارهایی که کردهام و در این صفحات منعکس شده است، کدامیک از من تصویر زیبایی باقی خواهد گذاشت؟ نمیدانم، هیچکس هم هرگز نخواهد دانست.