دفترچه ممنوع - 35
حالا دیگر از روی تجربه میدانم همین که یک گرفتاری زندگی رفع میشود، بی درنگ گرفتاری تازهای پیش میآید.
ولی به هر حال انسان به زندگی کردن ادامه میدهد.
دفترچهی ممنوع داستان زندگی زنی به نام والریا است که پس از سالها زندگی با همسرش «میشل» و دختر و پسرش «میرلا» و «ریکاردو» از زبان خودش و در قالب یادداشتهای روزانه در یک دفترچه نقل شده است.
والریا زنیست که سختی کشیده است، مادری که خود را وقف فرزندان و همسرش کرده و همهجا از عشقش به خانواده میگوید، اما گاهی انگار خودش را گول میزند! والریا به مرور برای میشل تبدیل به زنی معمولی میشود، حتی مانند بچههایش او را «ماما» صدا میزند، زنی که گاهی دستور هم میدهد و حتی بهانهگیری هم میکند. گاهی والریا فکر میکند همسرش هر روز از او دورتر میشود و فرزندانش نیز قدر او را نمیدانند. حکایت زندگی او، حکایت زندگی مادران ایرانی است، مادرانی که ترس از ابراز عشق خود به همسرشان را دارند، و با ورود فرزندان به زندگی، در این زمینه محتاطانهتر عمل میکنند و خود را از لذتهای سادهی زندگی منع میکنند.