دفترچه ممنوع - 31
داستان این کتاب حول محورِ زندگی زنی می چرخد که بار جنگ و سنت و جایگاه اجتماعی را به دوش کشیده است
دفترچهی ممنوع داستان زندگی زنی به نام والریا است که پس از سالها زندگی با همسرش «میشل» و دختر و پسرش «میرلا» و «ریکاردو» از زبان خودش و در قالب یادداشتهای روزانه در یک دفترچه نقل شده است. دفترچهای که با نگرانی از اینکه روزی اعضای خانوادهاش از وجود آن مطلع شوند، در اتاقش پنهان میکند و به دنبال فرصتی میگردد تا با آن خلوت کند و رازهای مگوی خود را در آن بنویسد.
بخشی از متن کتاب:
می خواستم تنها باشم تا بتوانم چیزی بنویسم، ولی هر کس در یک خانواده بخواهد تنها باشد گناهکار است. می خواهم حقیقت را اعتراف کنم، بگویم از لحظه ای که گوئیدو از من تقاضا کرد با او به ونیز بروم تصمیم گرفتم دعوتش را قبول کنم. ولی هرگز جرات نکردم حتی در این دفترچه هم به آن اعتراف کنم، چون در این صورت باید قبول می کردم که با همه سعی و کوششی که بیست سال است برای فراموش کردن خود کرده ام موفق نشده ام.
همه چیز موقعی شروع شد که این دفترچه براق و سیاه را که شباهت بچه زالو دارد در زیر پالتویم گذاشتم و به خانه آوردم در حقیقت…